جمعی از کوهنوردان ایرانی و ایتالیایی بر فراز کوهستان آلپ دو تصویر را نمایش دادند. اولی هدی صابر بود که بعد از جنبش سبز ربوده و زندان و شهید شد و دومی محمد مختاری همان جوانی که در سال هشتاد و نه در بیست و پنجم بهمن ماه در فراخوان رهبران جنبش سبز به خیابان آمد تا آخرین پیام فیسبوکی اش مصداق تحقق خواست قلبی اش باشد:" خدایا ایستاده مردن را نصیبم کن از نشسته زیستن در ذلت خسته ام".
دو شهید از دو نسل متفاوت. هر دو عاشق ایران. هر دو شاهدی بر حقیقت. تلنگری بر خواب زدگان. نماد ایستادگی در اوج بحران. هر دو مستقل از گفتمان قدرت چه داخلی چه خارجی. نشانه ای از اصالت جنبش و حرکت مردمی. یکی از نقد صریح نظام ولایت ابایی نداشت، صریح اللهجه بود . نهادساز . مدافع فقیرترینها. عاری از هر شکلی از رانت و فساد. بودش فراتر از نمودش بود. تنها یکی از یادگاری هایش نهادی است که هنوز در سیستان و بلوچستان کار می آفریند.
هر گاه جمهوری اسلامی خواست دم از عدالت بزند، خواست بگوید همه مخالفان وصل به رانت دولت خارجی اند، خواست بگوید مخالفان غم درد مردم را ندارند صابر شهادت میدهد بر این گزاره دروغ که مشکل اصلی با تیپ صابر بود و هست و خواهد بود.
و محمد مختاری شاهدی برای ایستادن در زمانه ای است است که حس استیصال و خستگی احاطه ات کرده. اگر روزی به مرحله ای رسیدیم که شهروند معترض حق اجتماع خیابانی را داشته باشد و با گلوله نقش بر زمین نشود باید خیابانی را به نام محمد مختاری نامگذاری کرد. او که دستبند سبزش را بر دستش بست و رفت تا بگوید خیابان حق من است. شهید شهادت میدهد بر فقدان یک حق. صابر بر فقدان حق زیست انسان کارآفرین مستقل مدنی و مردمی شهادت میدهد و محمد مختاری بر فقدان حق شهروند معترضی که از زیستن در ذلت ابا دارد . و البته که شهید قلب تاریخ است...
نويسنده:
فرشيد افشار