زهرا منصوری، انصاف نیوز: کاپشنی که بر تن داشتم پاره شد. گلویم را گرفتند و سیلی میزدند، صدای وحشتناک آن را میشنیدم. تهدید به تجاوز میکردند، فحش میدانند. بدنم میلرزید، شوک عصبی به من وارد شد و تشنج کردم. مشتم را بر میز کوبیدم و دستم بریده شد. نمیتوانستم باور کنم اینجا دانشگاه است. برای اولین بار جملهی دانشگاه پادگان شد را لمس کردم
اینها را یکی از دانشجوهای دانشگاه تهران تعریف میکرد، کسی که مدعی است در روز تجمع، حراست با او برخورد فیزیکی کرده، اگرچه طی تماسی که با اسماعیل سلیمانی رییس حراست دانشگاه تهران برقرار کردیم او این اتفاق را تکذیب کرد و از سوی دیگر مجید سرسنگی معاون فرهنگی این دانشگاه هم ابراز بیاطلاعی کرد.
به گزارش انصاف نیوز، پس از اعتراضهای آبان ۹۸ نسبت به گرانی بنزین، در دانشگاه تهران هم ۲۷ آبان ماه تجمعی شکل گرفت که بعضی از دانشجویان پس از آن تجمع اعتراضی بازداشت شدند؛ علی نانوایی فعال دانشجویی که در اعتراضات آبان ماه بازداشت شده بود، در توییتی نوشت:
«گویا گفتهاند کسی داخل دانشگاه دستگیر نشده! بنده دانشجوی دکترای علامه و ارشد تهران (عدم تسویه جهت اصلاح پایانامه) در دفتر حراست داخل دانشگاه تهران توسط مامورین لباس شخصی و افراد حراست، مورد ضرب وشتم، تهدید به تجاوز و فحاشی قرار گرفته و با زور به ون بیرون دانشگاه منتقل شدم».
در ارتباط با ماجرای بازداشت بهاره هدایت فعال سیاسی و سها مرتضایی فعال صنفی هم برخی گمانه زنی کردند حراست دانشگاه تهران با برخی نهادها همکاری میکند اما اسماعیل سلیمانی رییس حراست دانشگاه تهران در واکنش به اینکه گفته میشد حراست دانشگاه تهران با همکاری پلیس، بهاره هدایت را دستگیر کرده است، به خبرگزاری ایلنا میگوید پلیس نیازی به همکاری ما ندارد، پلیس یا هر مرجع امنیتی که ضابط دادگستری و قضایی است، میتواند بر اساس وظیفهاش اقدام کند، حالا اگر دانشجویی در دانشگاه نباشند، او را بیرون از دانشگاه میگیرند.
در چارچوب قانون اعتراض کردیم
پس از انتشار این توییت یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه تهران که نمیخواست نامش فاش شود؛ ضمن تایید توییت علی نانوایی از برخورد حراست با خودش هم خبر داد و ادعا کرد: «من را هم کتک زدند، شاهد کتک زدن علی نانوایی هم بودم؛ به جز ما چند دانشجوی دیگر هم آنجا بودند و کتک میخوردند».
در ادامه این دانشجو تجمع روز دوشنبه در دانشگاه را مسالمت آمیز، ساده و خودجوش خواند و تاکید کرد: «هرکسی آنجا شعار میداد، به صورت خودجوش بود و از خارج از کشور خط نگرفته بود؛ ما فقط تودههایی را دیدیم که به گرانی بنزین اعتراض میکردند، ما هم معترض بودیم و دربارهی عدالت شعارهایی را سر دادیم. حتی جاهایی که درگیری پیش میآمد را هم کنترل میکردیم و در چارچوب اعتراض کردیم.
وقتی دانشجویان به سمت لاوگاردن رفتند، حراست برخی را کتک میزد و هول میداد؛ من را هم در همان جا گرفتند و پیراهن و کاپشنم را پاره کردند، کتک زدند و به این دلیل که من را راحتتر کتک بزنند، خطاب به دانشجوهای دیگر میگفتند که دانشجو نیستم. در نهایت بچهها آمدند و من را از دست آنها خارج کردند.»
او با اشاره به جو امنیتی دانشگاه و همچنین بسته بودن درهای پردیس مرکزی دانشگاه تهران گفت: «هنگامی که میخواستیم از دانشگاه خارج شویم؛ همهی درهای دانشگاه به جز یکی از آنها بسته بود. نیروهای امنیتی آنجا حضور داشتند؛ تقریبا هرکس از دانشگاه خارج میشد را بازداشت میکردند و یا حراست هم کسانی را معرفی میکرد تا بازداشت کنند. وقتی از دانشگاه خارج شدم، میخواستند به اجبار من را به دفتر حراست ببرند که ممانعت کردم، یک سری لباس شخصی آنجا حضور داشتند که من را کتک میزدند. در نهایت به دفتر حراست بردند و فحشهای رکیک و تهدید آمیز میدادند.
وقتی به داخل دفتر حراست رفتم؛ یکی از دوستان دیگر هم در آنجا بر روی زمین افتاده بود. پس از اینکه من را کتک زدند، یکی دیگر هم آوردند و مشت و لگد میزدند و فحش میدادند. پنج الی شش نفر در دفتر حراست بودیم؛ در آنجا برخی از افراد لباس حراست به تن داشتند و برخی از آنها هم مشخص نبود که چه کسی و وابسته به کدام نهاد هستند.
پیراهن و کاپشنی که بر تن داشتم پاره شد. گلویم را گرفتند و سیلی میزدند، صدای وحشتناک آن را میشنیدم. تهدید به تجاوز میکردند، فحش میدادند. شوک عصبی به من وارد شد و تشنج کردم. مشتم را بر میز کوبیدم و دستم بریده شد. نمیتوانستم باور کنم اینجا دانشگاه است. برای اولین بار جملهی دانشگاه پادگان شد را لمس کردم. تا میتوانستند ما را کتک میزدند. ناراحتی اعصاب دارم و این شوک عصبی باعث شد تا تشنج کنم.
عصبانی شدم و بر روی میز مشتی کوبیدم و من را گوشهی دیواری انداختند؛ دور تا دور من نیروهای امنیتی بودند؛ میلرزیدم و حالم خوش نبود. فکر میکنم بحث بر سر این بود که با آمبولانس من را به بیمارستان برسانند که مامورها اجازه نمیدادند. وقتی یکی از دوستان من اصرار میکرد من را به بیمارستان ببرند، تفنگ پینت بال را به سمت او گرفتند. معتقد بودند ادا در میآوریم و من را مکررا تهدید میکردند. در نهایت چشمهایم را بستند و به بازداشتگاهی که نفهمیدم دقیقا کجاست، بردند. دست من به خاطر ضربهای که به میز زدم، بریده شد؛ در بهداری آنجا بدون بیحسی برای من بخیه زدند.
در نهایت با تعهد آزاد شدم؛ به حراست رفتم و به خاطر کارهایشان شکایت کردم و خواهان برخورد با آنها بودم، کار خلاف قانونی نکردیم و یک تجمع آرام در داخل دانشگاه بود. طی این یک ماه ده بار پیگیری کردهام؛ تاکنون جوابی نگرفتم و با رییس حراست صحبت کردم، میگفت درست میگویی، حق با تو است اما وضعیت حساس بود.
به رییس حراست گفتم به فرض اینکه کار خلاف هم انجام داده باشم، شورای انضباطی باید پیگیر شود. ساختار قانونی وجود دارد. نباید در داخل دانشگاه با ما برخورد فیزیکی کنند و بعد ما را از داخل دانشگاه ببرند و به نهادهای امنیتی تحویل بدهند و واقعا دانشگاه پادگان است. رییس حراست هم گفت قبول دارم که شورای انضباطی باید پیگیری کند، من هم رسیدگی میکنم. در نهایت تا به حال به شکایت من رسیدگی نشده است حتی از مرجع دانشگاه هم پیگیری کردم. حتی اگر به تجمع چون مجوز نداشت، ایراد گرفتند، باز هم شورای انضباطی میتوانست ورود پیدا کند. اگر هم حراست میخواهد کتک بزند باید این را اعلام کند تا قانونی شود و ما تکلیف خود را بدانیم، نگران امنیت دانشجو و دانشگاه هستم؛ حراست رسما عامل اطلاعات است.
مدتی بود که حالم خوب شده بود اما وقتی این اتفاق افتاد باز هم شوک عصبی به من وارد میشود، نهادهای مختلفی آنجا بودند اما تشخیص نمیدادم دقیقا کدام نهادها هستند. ببینید! نیروی انتظامی برخوردهای خیلی بدی دارد حتی تجمعهایی که در چارچوب قانون است، باز هم با آن بد برخورد میکنند و کتک میزنند. تجمع داخل دانشگاه تهران هم در چارچوب بود؛ میگویند دانشجو باید مطالبهگر باشد، اگر این مطالبهگری را نمیخواهند؛ اعلام کنند تا فقط درس خود را بخوانیم و تکلیف خود را بدانیم.»