خبرگزاری هرانا – سمیرا اکنون زنی ۴۰ ساله است که در نوجوانی به اصرار پدرش، مجبور به ازدواج با مردی شد که دو فرزند نوجوان داشت و بیست سال از او بزرگتر بود. وی اکنون با مراجعه به یکی از کلانتری های مشهد به شرح داستان دردناک زندگی خود پرداخته است.
سمیرا بخشی از مشکلاتش را اینگونه تعریف میکند “همسرم آن قدر بددهان و خسیس بود که جرئت حرف زدن نداشتم و او برای آن که از همان ابتدا زهر چشم بگیرد همواره مرا کتک می زد”، “او وقتی عصبانی می شد مشت گره کرده اش را چون گرزی سنگین بر سرم می کوبید و آن قدر موهایم را می کشید که در این سن و سال دیگر مویی بر سرم نمانده است و به یک انسان بیمار و خسته تبدیل شده ام” و اکنون نیز پس از ۲۵ سال زندگی مشنرک “به خاطر شیوع کرونا همسرم دیگر مسافرکشی نمی کند و از شدت عصبانیت در خانه فقط مرا کتک می زند”.
به گزارش خبرگزاری هرانا، به نقل از رکنا، زن ۴۰ ساله به نام سمیرا که طی ۲۵ سال زندگی با ترس و وحشت از همسرش اکنون فقط پیکری بیمار و روانی آشفته دارد به شرح وقایع زندگی خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد پرداخته است.
۱۲سال بیشتر نداشتم که در عزای مادرم سیاه پوش شدم
آن روزها من باید برادر کوچک ترم را نیز دلداری می دادم تا بیشتر در مرگ مادرم بی قراری نکند. مادرم در پی یک بیماری صعب العلاج جان خود را از دست داد و این گونه گرد یتیمی بر سرمان نشست در حالی که هنوز خاطرات مادرم زنده بود برای رسیدگی به امور منزل ترک تحصیل کردم تا برادرم نیز رنج دوری از مادرم را فراموش کند.
اما هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که پدرم با دختری جوان و زیبا ازدواج کرد او به گفته خودش پدرم را دوست نداشت و تنها به اصرار خانواده اش و برای فرار از فقر و مشکلات مالی تن به این ازدواج داده بود ولی پدرم عاشق “پرنیا” بود و از صمیم قلب او را دوست داشت.
پدرم بارها بی پرده از عشق و دلبستگی به پرنیا سخن می گفت، به گونه ای که من احساس می کردم او هیچ گاه تا این اندازه به مادرم ابراز علاقه نکرده بود. وقتی نامادریام به هر بهانه واهی قهر می کرد پدرم برای به دست آوردن دل او به پایش می افتاد و آن قدر حقارت گونه از او عذرخواهی می کرد که من با دیدن این صحنهها دلم به حال پدرم می سوخت.
با وجود این پرنیا در کشاکش مشاجرات خانوادگی با پدرم فریاد می کشید دوست ندارد مادر دو کودکی باشد که متعلق به او نیستند! او می گفت: “دوست دارم فرزندان خودم را بزرگ کنم نه این بچه های یتیم را!”
خلاصه ۱۴ ساله بودم که “رشید” به خواستگاری ام آمد. او ۲۰ سال از من بزرگ تر بود و پس از جدایی از همسرش با دو فرزند نوجوانش زندگی می کرد. آن روز در میان بهت و ناباوری من پدرم مرا به داخل اتاق برد و از اخلاق و متانت آن مرد سخن گفت و اصرار داشت که با وجود اختلاف سنی زیاد در کنار او خوشبخت خواهم شد آن لحظه تمام پیکرم می لرزید که گریه کنان به پدرم گفتم نمی خواهم در ۱۴ سالگی مادر دو پسر نوجوان باشم ولی پدرم خندید و گفت: “حرف های نامادری ات را تکرار می کنی؟”
بالاخره به اصرار پدرم یک هفته بعد لباس سفید عروسی پوشیدم و بدون هیچ مراسمی پای سفره عقد نشستم. یک ماه بعد نیز پرنیا و پدرم چمدان لباس هایم را به دستم دادند و مرا راهی خانه رشید کردند تا برای بچه هایش مادری کنم.
ولی همسرم آن قدر بددهان و خسیس بود که جرئت حرف زدن نداشتم و او برای آن که از همان ابتدا زهر چشم بگیرد همواره مرا کتک می زد. وقتی در ۱۵ سالگی پسرم متولد شد نامادریام نیز چماق ناسازگاری را بر سر پدرم کوفت و بالاخره از او طلاق گرفت.
مدتی بعد پدرم با چشمانی گریان و شرمسار به منزلم آمد و از من خواست از گناهش بگذرم تا خدا هم او را ببخشد. پدرم گفت وقتی درباره رشید تحقیق کردم همسایگان و اطرافیانش او را مردی فحاش و لاابالی معرفی و تاکید کردند که با این ازدواج مخالفت کنم ولی نامادریات شرط ادامه زندگی با مرا فقط موافقت با ازدواج تو گذاشته بود و من هم هیچ چاره ای جز عروس کردن تو نداشتم تا زندگی ام متلاشی نشود.
اگرچه واقعیت های تلخ سخنان پدرم بسیار دردناک بود با وجود این تصمیم به ادامه زندگی با رشید گرفتم چرا که نمی خواستم پسرم نیز به سرنوشت من دچار شود. چند سال بعد صاحب فرزند دیگری شدم و به خاطر فرزندانم رفتارهای خشن و کتک کاری های بی رحمانه همسرم را تحمل می کردم.
او وقتی عصبانی می شد مشت گره کرده اش را چون گرزی سنگین بر سرم می کوبید و آن قدر موهایم را می کشید که در این سن و سال دیگر مویی بر سرم نمانده است و به یک انسان بیمار و خسته تبدیل شده ام.
حالا که فرزندانم صاحب منصب شدهاند اصرار می کنند از همسرم طلاق بگیرم و کنار آنها زندگی کنم ولی مهریه من فقط پنج سکه طلاست و دوست ندارم سربار فرزندانم باشم.
اکنون نیز به خاطر شیوع کرونا همسرم دیگر مسافرکشی نمی کند و از شدت عصبانیت در خانه فقط مرا کتک می زند.
بر اساس این گزارش با صدور دستوری از سوی سرپرست کلانتری شفا پرونده این زن جوان توسط کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی و رسیدگی قرار گرفت.
گفتنی است ازدواج کودکان یا کودک همسری در ایران در سالهای اخیر روز به افزایش است. فعالان حقوق کودک میگویند این پدیده در آینده بر سلامت خانوادههای ایرانی تاثیر منفی خواهد گذاشت.
آمار بالای ازدواج کودکانی که پیش از رسیدن به بلوغ فکری و ذهنی ازدواج میکنند از گستردگی این پدیده در ایران حکایت دارد. سن ازدواج در ایران بر مبنای “بلوغ جنسی” تعیین شده در حالی که به گفته کارشناسان، بلوغ جنسی تنها بخشی از ابعاد بلوغ کامل انسان است. رشد، آگاهی، آموزش و آزادی در انتخاب، اساسیترین و انسانی ترین شروط برای تشکیل خانواده است.
آسیبهای جسمی و روانی ناشی از کودک همسری ضربات جبران ناپذیری را بر روی زندگی دختران بهویژه بارداریهای زیر ۱۸ سال، مرگومیر مادران، افسردگی، و بعضاً اقدام به خودکشی در کنار آسیبهایی مانند طلاق بازماندن از تحصیل و پایداری چرخه فقر فرهنگی و اقتصادی است.
بر اساس آمار منتشر شده بالغ بر ۹۵ هزار مورد طلاق زنان زیر ۱۹ سال در فاصله سالهای ۹۰ تا ۹۴ ثبت شده که حدود ۵ هزار و ۷۶۰ مورد از این طلاقها مربوط به ازدواجهایی است که سن زوجین کمتر از ۱۵ سال است.